به گزارش مشرق، من سال ۱۳۷۲ در روستای «چاهگمشاد» در جنوب کرمان به دنیا آمدهام. دوران ابتدایی را در روستا درس خواندم و دوره راهنمایی و دبیرستان را با خانواده در دلگان جلگه چاههاشم گذراندم که مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است. چرا که پدرم برای کار کردن خانواده را به آنجا منتقل کرده بود. بعد هم ادامه تحصیل دادم و مدیریت دولتی را در دانشگاه آزاد کهنوج خواندم.
• در زمان کودکی چقدر کتاب در اختیارتان قرار میگرفت؟
آن سالها تنها کتابی که به دست ما میرسید کتابهای درسی بود که آن هم با هزار زحمت برایمان میآمد. از این جهت ما در سختترین شرایط و در کپر درس خواندیم. در کپر باید باد، توفان و باران را تحمل میکردیم که ساده نبود.
• کل روستای شما کپری است؟
در این منطقه تقریباً همه یک مسکن مهر دارند، اما کپر همچنان وجود دارد و مردم هم کپر را دوست دارند.
بیشتر بخوانید:
روایت جلیلی از مردم کپرنشینی که یارانه نمیگرفتند
از کپر هم به عنوان انباری استفاده میکنند هم برای آشپزخانه و کلاً چون کپر جزو بوم منطقه است و از قدیم مکان زندگی این مردم بوده، کپر را دوست دارند.
• تصویری از روستای خودتان به ما میدهید؟
روستای چاه گمشاد چیزی حدود ۹۰ خانوار جمعیت دارد و فاصله آن تا کرمان حدود ۴۲۰ کیلومتر است. ما تقریباً حاشیه تالاب جازموریان محسوب میشویم. پیشتر در روستا گندم، جو و چیزهایی از این قبیل کشت میشد، ولی اکنون چون زمینهایی که داریم تقسیم شدهاند و متراژ کمتر شده، تغییر کشت دادهایم و چای ترش میکاریم.
• چی شد که کتابخانه کپری راهاندازی کردید؟ ایدهاش از کجا آمد؟
ما حدود ۴۰ دانشآموز بودیم که ۱۵ سال پیش اینجا درس میخواندیم. از آن ۴۰ دانشآموز، من نخستین کسی بودم که از روستا وارد دانشگاه شد. البته پس از من دو نفر دیگر هم وارد دانشگاه شدند. در روستای ما، دانشآموزان معمولاً تا سیکل یا دیپلم درس میخوانند. این روند باید از یک جایی اصلاح میشد و من به این نکته فکر میکردم. دوست داشتم برای روستا کاری انجام بدهم. در کنار این، دلم میخواست بچهها و مردم را ببینم که سراغ مطالعه میروند. برای همین دست به کار شدم. کپری که من کتابخانه را در آن راهاندازی کردم، کپری است که ۱۵ سال پیش در آن درس میخواندیم. البته این نکته را هم بگویم که بچهها و دانشآموزانی بودند که گاهی برای برطرف کردن مشکلات درسی خودشان پیش من میآمدند و این هم دلیل دیگری شد که فکر کردم بچهها باید خودشان بیشتر دنبال مطالعه بروند. از این جهت باید جایی برای این کار فراهم میشد که شد کتابخانه کپری. البته پیش از اینکه کتابخانه کپری را راهاندازی کنم به این فکر کردم که تعدادی کتاب به بچههای علاقهمند برسانم، اما پس از مدتی دیدم که چاره کار راهاندازی کتابخانه است. برای همین کپری که روبهروی خانه خودمان بود، کتابخانه بچهها شد.
• کاری هم برای کپر انجام دادید یا آماده بود؟
کپر متأسفانه قابل استفاده نبود. برای همین بچهها را جمع کردم و ماجرا را برای آنها تعریف کردم. هر چند دقیقاً نمیدانستند قرار است چه چیزی درست شود. خاک و کاه آوردیم و گِل درست کردیم. مردم روستا هم که میدیدند ما داریم کپر را بازسازی میکنیم و میشنیدند قرار است کتابخانه شود، تعجب میکردند. اما برای من مهم این بود که بچههای روستا نیاز به کتاب و مطالعه داشتند. خلاصه اینکه با کمک و همراهی بچهها، سرانجام کتابخانه آماده شد، اما مشکل بعدی این بود که ما کتابی نداشتیم که در قفسهها بگذاریم. فقط خودم تعدادی کتاب داشتم و خواهر و برادر خودم هم چند تایی کتاب داشتند، اما کتابها مناسب سن بچهها نبود، فکر کردیم با همان چند کتاب کتابخانه را راهاندازی کنیم تا بعد بتوانیم کتابهای مناسبی برای کتابخانه تهیه کنیم.
• مشکل نبود کتاب را چگونه حل کردید؟
یک روز به کتابخانه دانشگاه رفتم و گفتم برای کتابخانهای که راهاندازی کردهام کتاب میخواهم. جوابشان از قبل مشخص بود. بعد با بسیج دانشجویی دانشگاه صحبت کردم و ۲۰۰ جلد کتاب به کتابخانه هدیه کردند که آن کتابها هم به درد بچهها نمیخورد، اما گفتم میبرم، چون به درد بزرگترها میخورند. تلاش زیادی کردم تا بتوانم کتاب مناسب سن و سال بچهها برای آنها پیدا کنم. بعد به ذهنم رسید از طریق شبکههای مجازی درخواستم را با دیگران به اشتراک بگذارم و ماجرا را در تلگرام نوشتم. خوشبختانه مدیر کتابخانه فاطمهها که آن هم برای خودش ماجرای جالبی دارد درخواست من را دیده بود؛ زنگ زد و گفت تعدادی کتاب دارد. شکر خدا ایشان ۵۰۰ جلد کتاب با هزینه خودشان برای کتابخانه ما ارسال کردند که در موضوعات مختلف و مناسب سن و سال کودکان و نوجوانان بودند. کار کتابخانه با ۵۰۰ جلد و چند کتاب دیگر که پیدا کرده بودیم شروع شد.
• به نظرتان سختترین بخش راهاندازی کتابخانه چه بود؟
با همه کارها و پیگیرهایی که لازم بود، اما سختی نداشت. البته به غیر از زمان شروع کار که مرمت کپر بود. آنجا نگاههای مردم نگاههای خوبی نبود. چون هنوز آن زمان ذهنیتی نسبت به راهاندازی کتابخانه شکل نگرفته بود؛ بنابراین، نگاه خیلیها به ماجرا خوب نبود. هر چند در همان حال کودکان و نوجوانان کنارم بودند و سعی میکردند کمک کنند که برای من خیلی ارزشمند بود.
• چقدر برای راهاندازی کتابخانه هزینه کردید؟
در شروع راه هزینه خاصی نداشت. کپر اولی که بازسازی شد، کوچک بود و فقط هزینه گِلکاری داشت، اما کپر جدیدی که ساختیم با کمک گروه جهادی شهدای گمنام که در منطقه کار میکردند، آماده شد. کپر جدید ما بزرگتر و قشنگتر ساخته شد. برای ساخت کپر لازم نیست هزینه زیادی بشود. چوب درخت خرما لازم است که در منطقه هست. بقیه چیزهای مورد نیاز حصیر، سیمان، موکت، صندلی و این جور چیزهاست. بخشی از این هزینه را همان گروه جهادی و بخشی را دوستی به نام ایمان کهوری که کار ما را در فضای مجازی دیده بود، پرداخت کردند. زمانی که من کپر اول را به عنوان کتابخانه فعال کردم و مردم بچهها را دیدند که کتاب میخوانند، آن نگاه و ذهنیت اول نسبت به کارم تغییر کرد و مثبت شد. برای همین در ساخت کتابخانه دوم جوانان روستا هم خیلی کمک کردند.
• اینکه کتابخانه دوم هم کپری شد، علت خاصی داشت؟
باید بگویم هم منابع مالی من محدود بود و علت دوم این بود که کپر نماد این منطقه و بوم این جغرافیاست. از این جهت دوست داشتم باز هم در کپر فعالیت کنم. کپر برای بزرگترها هم نوستالژی است و حتی ما قفسههای مورد نیاز خودمان را هم با چوب خرما درست کردیم.
• نگهداری یک کتابخانه کپری با چه مشکلاتی همراه است؟
درست است که کپر جزو بوم منطقه شده است اما باید در برابر باد و باران مقام شود، بخصوص وقتی قرار است کتابخانه شود و تعدادی زیادی کتاب در آن نگهداری کنیم. با همه کارهایی که انجام دادیم، مرتب گرد و خاک وارد کتابخانه میشد و برای همین نیاز بود که به طور مرتب تمیز شود.
• مدیریت کتابخانه هم بر عهده خودتان است یا در این فرایند بچهها را هم شریک کردید؟
من چون خودم باید به کارهای دیگر هم برسم برای همین مدیریت را بیشتر به دو، سه نفر از بچهها دادم. اینها کتابخانه را اداره میکنند و به بچهها کتاب میدهند یا ورود و خروج بچهها را سامان میدهند. چون بچهها غیر از کتاب گرفتن از کتابخانه، گاهی هم برای نوشتن مشقهایشان به کتابخانه میآیند.
• پس با این توضیحات بچهها باید خوب از کتابخانه استقبال کرده باشند؟
خیلی خوب استقبال کردند. روزی که به فکرم رسید برای بچهها کتابخانه راهاندازی کنم، فکر نمیکردم که این همه از کتاب و کتابخوانی استقبال کنند. ابتدا که کارم را شروع کردم یکی از دوستان پیشنهاد داد برای تشویق بیشتر بچهها به آنها هدیههایی مثل کتاب، مدادتراش و چیزهایی از این دست بدهم حتی یکی از استادان خودم که ماجرای کتابخانه را شنیده بود مقداری لوازم تحریر و اسباب بازی خریده بود و به من داد تا به بچهها هدیه بدهم. اکنون بچهها برای کتاب به کتابخانه میآیند چون لذت کتاب را چشیدهاند. این استقبال بچهها نشان از این دارد که اگر در روستاها و مناطق محروم کشورمان کتاب باشد بچهها هم با انجام فعالیت کوچکی به مطالعه علاقهمند میشوند. مسئله اصلی این است که کتاب به خیلی از مناطق محروم نمیرسد و بچهها کتابی برای خواندن ندارند که باید در این بخش کار بیشتری انجام شود.
• در حال حاضر چه تعداد کتاب دارید؟
خوشبختانه اکنون تعداد کتابهای کتابخانه به حدود ۱۵۰۰ جلد رسیده است.
• امسال بارندگیها در همه کشور خوب بوده است و البته خیلی از نقاط درگیر سیل شد. کتابخانه شما آسیب ندید؟
امسال دوباره تالاب جازموریان به خاطر بارندگیها در این منطقه جان گرفته است. دو بار هم اینجا سیل آمد و آب وارد خانهها شد و کتابخانه کپری ما هم بینصیب نماند. به خاطر همین بخشی از کتابهای ما و فرش و موکتی که بود خیس شد. بخشی از کتابها که به طور کامل خیس شده بودند مچاله شده و متأسفانه دیگر قابل استفاده نیستند. برای همین از چرخه کتابخانه خارج شدند. بخشی از کتابها را هم به جای امنی منتقل کردیم و دوباره به کتابخانه برگرداندیم.
• کار کتابخانه به کتاب امانت دادن خلاصه میشود؟
نه. برنامههای دیگری هم داریم. مثلاً طرح صبحانه با کتاب را برای مدتی اجرا کردیم. روزهای پنجشنبه دانشآموزان روستا به کتابخانه کپری و کوچکمان میآمدند. در فضای باز روبهروی کتابخانه هر هفته یک کتاب میخواندیم. بعد از خواندن کتاب با هم صبحانه میخوریم. بچهها به کتابخانهشان عادت کردهاند و به قول معروف انس گرفتهاند. البته کاش از دستم برمیآمد تا کار بیشتری برای آنها انجام میدادم و تعداد کتابهای کتابخانه را بیشتر میکردم.
• تحقیقی کردهاید که بدانید آیا شما تنها کتابخانه کپری کشور هستید؟
تا جایی که اطلاع دارم بله. ما نخستین روستایی هستیم که در آن کتابخانه کپری فعال شد. یک ماه پیش خواندم که در جایی کلنگ یک کتابخانه کپری دیگر در سیستان و بلوچستان به زمین خورده است، اما همان طور که گفتم تا جایی که من اطلاع دارم این کتابخانه نخستین کتابخانه کپری در ایران است.
• حتماً اتفاقات و ماجراهای مختلفی را هم در این مدت تعامل با بچهها تجربه کردهاید؟
بله. یادم هست یک روز یکی از بچههای مدرسه به کتابخانه آمد و بعد از چند دقیقهای کتابی را از بین کتابها برداشت که عکس یک ریه سالم و یک ریه ناسالم روی جلد آن بود که بر اثر اعتیاد سیاه شده بود. از من دلیل سیاهی را پرسید. من توضیح دادم که این بر اثر مصرف سیگار زیاد و اعتیاد این طور سیاه شده است. آن بچه کمی فکر کرد و گفت من این کتاب را امروز میبرم. کنجکاو شدم و پرسیدم این کتاب به چه دردت میخورد؟ او جواب داد: میخواهم پدرم ببیند تا ترک کند و نکشد. این اتفاق از آن اتفاقهای جالب برای من بود. یادم هست استادم میگفت کتاب خودش همه چیز را درست میکند.
نمیخواهم بگویم با دیدن یک کتاب فردی ممکن است اعتیاد به سیگار و یا موادمخدر را ترک کند اما نشان میدهد چه تأثیر مثبتی روی بچه گذاشته است که میخواهد برای نجات پدرش از کتاب کمک بگیرد. به نظرم کتاب و کتابخوانی معجزه میکند و تنها چیزی که میتواند موجب رشد و تغییرات اساسی در این منطقه و مناطقی مثل این منطقه بشود، کتاب و کتابخوانی است، آن هم از کودکی. باید سطح سواد و آگاهی مردم بالا برود و ما باید این کار را از کودکی شروع کنیم. رهبری فرمودهاند: اگر کتاب و کتابخوانی زیاد شد و مردم توانستند جواب سؤالات خود را از کتابها بگیرند قطعاً در آن منطقه شاهد تغییراتی خواهیم بود. از این جهت باید گفت کتاب معجزه است.